گفته هایی از مادر شهید بهنام


شهید بهنام محمدی

مادر بهنام در بیان خاطره ای از این شهید اورده است هنگام شروع جنگ تحمیلی بهنام سیزده سال و هشت ماه داشت . نخستین فرزندم بود او در دوازده سالگی به من می گفت:می خواهم طوری باشم که در آینده سراسر ایران مرا به خوبی یاد کنند و یک قهرمان ملی باشم.بهنام را به مدرسه نبردم چون که پدرش نمی گذاشت .او را به تعمیرگاه سپاه به همراه برادرش فرستادم تا کاری یاد بگیرد . در ایام جنگ می گفت :مادر دلم می خواهد بروم پیش اما م حسین(ع) و بدانم که چگونه شهید شده است.بهنام آرزو ی شهادت در دلش شعله ور بود. او به من کاغذی نشان داد که در باره غسل شهادت در آن نوشته بود و گفت:مادر مراغسل شهادت بده زیرا می خواهم شهید شوم تو هم از خرمشهر برو این جا نمان می ترسم عراقی ها تو را ببرند .یکی از هم رزم هایش برایم تعریف کرد1359/7/28نزدیک فروشگاه فرهنگیا ندر خیابان آرش خرمشهر ترکشی خورد و شهید شد.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت 17:8 توسط emel fazeli| |


Power By: LoxBlog.Com